وقتی پای ازدواج به میان میآید، در دوره کنونی بهطور طبیعی افراد متولد دهه 60 در خط مقدم انتخابها قرار میگیرند.آنهایی که در دهه 60 به دنیا آمدند، احتمالا پدر و مادری دارند که آنها را از مشکلات دور نگه داشته و تنها توصیه والدین به آنها خوب درس خواندن و موفقیت شغلی و اجتماعی بوده است!
پژوهشگران علم روانشناسی در رتبهبندی فشارهای روانی که میتواند یک فرد را تحتتاثیر قرار بدهد، «ازدواج» را جزو پرفشارترین موقعیتهای زندگی معرفی میکنند. تمایل نداشتن به ازدواج در میان جوانان، چند سال است که ذهن جامعه را بهخود مشغول کرده. جدا از پیامدهای اجتماعی این موضوع، شناخت چرایی و چگونگی این تمایل نداشتن، مسئلهای مهم بهنظر میرسد. وقتی پای ازدواج به میان میآید، در دوره کنونی بهطور طبیعی افراد متولد دهه 60 در خط مقدم انتخابها قرار میگیرند.
مهمترین بهانههای فرار گفته میشود که در آقایان بهعلتهای مختلفی مثل دغدغههای مالی و مسئولیتهای متعدد و پیچیده، تمایل به ازدواج کاهش بیشتری یافته است اما شواهد حاکی از آن است که میل به تشکیل زندگی مشترک در خانمها هم با کاهش جدی روبهروست. چیزی که کمتر شنیدهایم دلایل این کاهش تمایل به ازدواج است. نظرسنجی مجله تپش، نتایج جالب و تا حدود زیادی روشنگر را به ما ارائه داده است که میتواند مورد تحلیل دقیق قرار بگیرد. در این نظرسنجی، خانمهای متولد دهه 60 دلایل مجرد ماندن خود را از میان چند گزینه پیشبینی شده انتخاب کردهاند. بگذارید به نتایج نظرسنجی نگاهی بیندازیم و پاسخها را بررسی کنیم. بیشترین درصدها به این 3 گزینه مربوط میشود:
نداشتن خواستگار مناسب
ترس از ازدواج
و گزینه آخر
که با عنوان «دلایل دیگر» مطرح شده بین این 3 گزینه که بیشتر از 80 درصد پاسخها را در بر میگیرند، بهنظر میرسد «ترس از ازدواج» پاسخ سر راستتری باشد. زیرا همین ترس از ازدواج میتواند خود را در پاسخهای دیگر (مثل نداشتن خواستگار مناسب یا قصد ادامه تحصیل) پنهان کند.
نداشتن خواستگار، مشکلات مالی و موانع مرسوم در مسیر ازدواج، درصد زیادی را بهخود اختصاص ندادهاند اما به هرحال مشکلات قابل تاملی هستند. چرا از ازدواج میترسند؟ پژوهشگران علم روانشناسی در رتبهبندی فشارهای روانی که میتواند یک فرد را تحتتاثیر قرار بدهد، «ازدواج» را جزو پرفشارترین موقعیتهای زندگی معرفی میکنند. ازدواج پس از موقعیتهایی مثل «از دست دادن افراد نزدیک خانواده» و «جدایی»، میتواند بهعنوان رخدادی پراسترس که یک فرد در طول زندگی ممکن است با آن روبهرو شود، ارزیابی میشود. پس ترس از ازدواج، ترس غیرطبیعی نیست.
بهطور مشخص، ازدواج برای نسلهای گذشته هم با استرس همراه بوده اما چه شده که در سالهای اخیر، روند بالا رفتن سن ازدواج و در نهایت تمایل نداشتن به آن بیشتر شده است؟ شاید این مسئله بهطور عمده به تحول جامعه و عبور از دوران سنتی به دوران مدرن وابسته باشد که آن را میتوان در چند محور از جمله موارد زیر، پیگیری کرد.
1) بلوغ دیررس اجتماعی امروزه فرزندان باید مسیرهای طولانی و پیچیدهای را تا رسیدن به استقلال شخصی طی کنند. تحصیلات، پیدا کردن شغل و توانایی استقلال مالی میتواند سالهای زیادی از عمر هر جوان را برای فراهم کردن یک زندگی مناسب، بگیرد. این موضوع در حالی است که معمولا آموزشهای ارائه شده - چه از طرف والدین و چه از طرف نهادهای آموزشی- چندان در بر گیرنده مهارتهای لازم برای زندگی نیست.
2) بههم ریختن تعریفها و نابسامانی نقشها گذر از یک ساختار و نرسیدن به سازمان جدید، مشکلی است که سالها با آن دست و پنجه نرم میکنیم. در شکل سنتی ازدواج چیزهایی مثل سن، انتخاب، وظایف و نقشها تعریف مشخصتر و دقیقتری داشت اما امروزه این مقیاسها بههم ریخته و تعریف مشخصی ندارد. به همین دلیل ریسک تشکیل یک زندگی جدید بالا رفته و نگرانیها در مورد آن زیاد شده است. از طرفی تداخل ارزشهای سنتی و مدرن، این موضوع را پیچیدهتر میکند؛ چیزهایی مثل تفاوت جایگاه زن در اجتماع، خانواده و مسئولیتهای او، در مقابل فشار باورهای سنتی یا مراسم و مراحل ناکارآمد ازدواج در دوره جدید، موانعی است که خودبهخود این موضوع را دشوارتر میکند.
3) کمبود حمایت اجتماعی زندگی کردن در جامعه امروزی، همه ما را به سمت فردگرایی بیشتر و دوری از روابط عاطفی گسترده سوق میدهد. روابط ما محدود شده و مشکلات خود را باید از دیگران پنهان کنیم. این پنهانکاری تا جایی است که تقریبا نمیدانیم دیگران با این مشکل چگونه دست و پنجه نرم میکنند.
شک نکنید اطلاعات عمومی که توسط رسانهها به دست ما میرسد چندان کارگشا نیست. بچههایی که در دهه 60 به دنیا آمدند، احتمالا پدر و مادری دارند که آنها را از مشکلات دور نگه داشته و تنها توصیه والدین به آنها خوب درس خواندن و موفقیت شغلی و اجتماعی بوده است! این موضوع باعث شده که اطلاعات بچهها از والدین بیشتر باشد و در نتیجه اعتماد بچهها به راهکارهای آنها کمتر. در نتیجه اضطراب رویارویی با موقعیتهای زندگی
تحقیقات جدید نشان داد که آمریکاییها جذابترین مردم در جهان هستند. در این تحقیق از بیش از 5 هزار بریتانیایی در مورد جذابترین مردم جهان نظر سنجی شد و در این نظر سنجی آمریکاییها در ابتدای لیست قرار گرفتند.
به گزارش ایران ناز برزیلیها و اسپانیاییها هم به ترتیب مقامهای دوم و سوم را
در این لیست از آن خود کردند.استرالیاییها و ایتالیاییها نیز مکانهای چهارم و
پنجم را به دست آوردند. سوئدیها رده ششم را به دست آوردند و جالب آن است که خود
انگلیسیها رده هفتم را از آن خود کردند.هندوستان ، فرانسه و کانادا هم ردههای 8
تا 10 را به خود اختصاص دادند.
یکی از سخنگویان سایت OnePoll که این نظرسنجی را
انجام داده است در این باره گفت :آمریکا به دلیل داشتن صنعت سینمایی بسیار قدرتمند
و با وجود داشتن بازیگرانی مانند جنیفر انیستون و برد پیت چهره خوبی از خود در
دنیا به نمایش گذاشته است. اما به نظر میرسد با داشتن جمعیتی در حدود 300 میلیون
آنها چندان هم شایسته کسب مقام اول در این لیست نبودند.
همه افراد به دنبال این
هستند تا نکته کلیدی برای داشتن زندگی شادتر را پیدا کنند. یکی از کارهایی را که
برای داشتن زندگی شادتر و آرامتر میتوان انجام داد این است که بر روی سمت چپ
بدن خوابید.
محققان به تازگی دریافتهاند افرادی که روی سمت چپ بدنشان میخوابند شادتر
هستند و نسبت به زندگی نگاه مثبتتری دارند که باعث میشود زندگی شادتر و کم استرسی
را تجربه کنند.
بر اساس این مطالعه افرادی که روی سمت چپ بدن خود میخوابند نسبت به افرادی که در
سمت راست میخوابند نگاه روشنتری به زندگی دارند.
به گزارش ایندین اکسپرس، محققان همچنین دریافتهاند افرادی که در سمت چپ بدن خود
میخوابند راحتتر میتوانند از فشارهای روانی سنگین مثل استرس بکاهند و در مواقع
بحرانی آرامتر هستند و اعتماد به نفس بیشتری دارند.
H
چرا خانمها چشم دیدن زیباتر از خود را ندارند؟
هیچکس واقعاً درمورد این مسئله حرف نمیزند اما یکی از اصلیترین مسائلی که باعث میشود خانمها نتوانند با هم کنار بیایند حسادت است. در دنیای حرفهای امروز، این به یکی از این دو مورد تقسیم میشود: حسادت به خوب بودن شما در کاری که میکنید یا حسادت به ظاهر شما. این مشکلات مرتبط اما مجزا هرکدام به واقع نیازمند یک مقاله جدا هستند.مردما، با این شروع میکنیم: وقتی شما زیباتر از زنان متوسط هستید. خیلی از شما احتمالاً وقتی این موضوع را میخوانید، به آن احساس تنفر میکنید—هیچکدام از ما دوست نداریم قبول کنیم که کسی از ما زیباتر باشد یا حتی بدتر، اینکه بخاطر زیباتر بودنشان با آنها دشمنی کنیم. درواقع، خیلی از ما این مسئله را حتی پیش خودمان هم قبول نمیکنیم. درعوض، حسادت را به دشمنی تبدیل کرده و اجازه میدهیم همه وجودمان را بگیرد تا وقتیکه آن فرد کاری انجام دهد که بتوانیم تفسیر بدی از آن بکنیم و بعد به آن دلیل از او متنفر میشویم. دلیل نوشتن این مقاله این بود که یکی از دوستانم که وکیل است، از اینکه در محلکار جدیدش هیچکدام از زنها دوستش ندارند نالان بود. من که دوران دانشگاه را با او سپری کردم دقیقاً میدانستم چه میگوید چون در دانشگاه هم برخورد دخترها با او همانطور بود بخاطر همین تعجب نکردم. چیزی که دوست داشتم به او بگویم این بود که مورد نفرت قرار گرفتن بخاطر جذابیت و زیبایی ارتباطی با وضعیت ظاهری شما ندارد. قسمت عمدهای از آن به این بستگی دارد که با ظاهرتان چکار میکنید. معمولاً پرطرفدارترین افراد کسانی نیستند که زیباترین باشند بلکه کسانی هستند که خودشان را به معرض نمایش میگذارند. منظورمان این نیست که برای اینکه همکاران حسودتان از شما خوششان بیاید، خودتان را بپوشانید، منظورمان این است که راههایی هست که با حسادت و دشمنی زنان دیگر خورده نشوید. بااینکه زنها تقریباً نسبت به هر زن زیبایی احساس حسادت میکنند اما از آنهایی که از جذابیت جنسی خود برای جلو افتادن بهره میگیرند، همیشه متنفر میشوند.
سه سوال پیش میآید که به بررسی آنها میپردازیم.
سوال اول :اصلاً چرا خانمها حسود
هستند؟ پاسخی برای این نداریم، اما ممکن است به این دلیل باشد که در اکثر مواقع
هدف اصلی خانمها در زندگی یافتن همسر یا همراه است و چیزی که مردها به دنبال آن
هستند، زنهای زیبا است. به همین دلیل بقیه زنها وارد رقابت میشوند، حتی اگر در
یک رابطه باشند یا اصلاً علاقهای به آشنا شدن با مردی در محلکار خود را نداشته
باشند. بااینحال، اینکه توجهی که به زن دیگری معطوف شده است را از آنِ خود نکنند
برایشان ناراحتکننده است.
سوال دوم: ما خانمها برای متوقف کردن چرخه شوم تنفر از همدیگر چه میتوانیم
بکنیم؟ باز هم باید بگوییم که پاسخی برای آن نداریم. همه ما میتوانیم سهم خودمان
را با شناخت حس حسادت خود و کار کردن روی مسائل و مشکلاتمان به جای خالی کردن آن
بر سر دیگران، ادا کنیم. بااینحال، همانطور که در زیر مطرح میکنیم، گاهیاوقات،
واقعاً به زنان زیبا حسادت نمیکنیم و فقط این مسئله که جذابیت جنسی بعنوان ابزاری
حرفهای برای پیشرفت استفاده میشود ناراحتمان میکند.
سوال سوم: حالا که دوست من خود را موضوع حسادت همکارانش میبیند، چه میتواند
بکند؟ خیلی از شما احتمالاً میگویید که این مسئولیت دوست من نیست که چیزی را عوض
کند—که این حسادت به مشکلات دیگران ارتباط دارد و تقصیر او نیست. درست است، اما
درست مثل خیلی چیزهای دیگر در زندگی، ممکن است حق با شما باشد اما بخاطر اخلاقیات
خود توسط دیگران تخریب شوید. هر فرد باید تصمیم بگیرد که برای هر یک از میلیونها
رفتار متفاوت حاضر است چه بهایی بپردازد و استفاده از داراییهای ظاهریتان در
زمینه کاری و حرفهای تفاوتی نمیکند. دوستم به من میگوید که او کاری نکرده است
(که از وقتی به دنیا آمده همینطور بوده و مردها نمیتوانند چشم از او بگیرند. حتی
اگر صبح به صبح سرتاپای خود را غرق کثافت هم بکند باز اینقدر جذاب است که همه را
دنبال خود میکشاند). اگر شما هم کسی هستید که چنین داستانهایی را به خودتان میگویید،
بد نیست که واقعاً بررسی کنید و ببینید که آیا واقعا هیچ کاری نمیکنید؟ اینطور که
من میبینم، بیشتر اوقات وقتی زنها از زنی در محلکار بدون هیچ دلیلی به غیر از
جذاب بودن او متنفر میشوند، فقط به این خاطر نیست که آن زن فقط زیبا است. چرا؟
چون تعداد زیادی از زنان زیبایی بودهاند که من با آنها کار میکردم که بقیه زنها
از آنها متنفر نبودند. آیا به این دلیل است که آنهایی که مورد تنفر قرار میگیرند
خیلی زیباتر هستند؟ نه. آیا به این دلیل است که آنهایی که مورد تنفر قرار میگیرند،
بیبندوبارتر هستند؟ نه. پس چه؟ من خیلی به این موضوع فکر کردهام و بهترین تحلیل
که میتوانم ارائه کنم این است که زنها از زنهایی متنفر میشوند که از جذابیت
ظاهر خود برای پیشرفت حرفهای خود استفاده میکنند. هیچکس از آنجلینا جولی وقتی در
لباس ساده اداری پشت میز نشسته و سخت مشغول کار کردن است متنفر نمیشود. زنان از
آنجلینا جولی متنفر میشوند که دامن کوتاه و بلوز باز میپوشد و وقتی درمورد کارها
سوال میکند، به همکار مرد یا رئیس اداره لبخندهای معنادار میزند. پس اگر زنها
از شما متنفر هستند و در درونتان به خود میگویید بخاطر حسادتشان است، اما باز هم
میخواهید که بتوانید با همکاران زنتان خوب کنار بیایید، چند توصیه برای شما
داریم:
۱.
بدانید که اگر بخواهید
مدام درمورد زیبایی خود حرف بزنید، هیچوقت نمیتوانید دوستی درمیان زنان پیدا
کنید.
به مخاطبانتان بستگی دارد اما خیلی مطمئن میتوانم بگویم که در ۹۹% از مواقع، در این چند
حالت هیچوقت نمیتوانید نظر مساعد جنس موافقتان را جلب کنید: ۱) اینکه درمورد موضوعی با
زنی حرف بزنید و به زنی دیگر نسبت دهید که به شما حسادت میکند. ۲) درمورد اینکه مردان
زیادی به دنبال شما هستند، چه تحسین و تمجیدهایی از زیباییتان از آنها دریافت میکنید،
اینکه چطور مردی وقتی به شما خیره شده بود موقع رانندگی تصادف کرد، یااینکه بودن
جای شما بخاطر اینهمه توجه چقدر سخت است، حرف بزنید. ۳) درمورد اینکه مردهای
شرکت چطور به شما خیره میشوند یا پیشنهاد آشنایی میدهند حرف بزنید. فقط به خاطر
داشته باشید، هیچکس از افراد پر ادعا خوششان نمیآید و وقتی سعی میکنید مدام توجه
دیگران را به یک جنبه از خودتان معطوف کنید، مردم متوجه میشوند و ممکن است نتیجهگیریهایی
درمورد شما بکنند که چندان خوشایند نیست.
۲.
ارزش خودتان را تشخیص
دهید.
تصور من از خیلی از زنانی که مقدار زیادی از وقت خود را صرف لاس زدن با این و آن و
حرف زدن درمورد مسائلی که در بالا بیان شد میکنند، این است که منبع اصلی اعتمادبهنفس
آنها ظاهرشان است. صرفنظر از اینکه آیا حرف من درست است یا نه، من این زنها را
کمتر از آنچه که واقعاً هستند پیچیده یا توانمند میبینم چون باور درونی خود آن که
ظاهرشان بهترین چیزی است که دارند کاملاً آشکار است و نظر را جلب میکند و من به این
دلیل چنین فکری میکنم که خودشان هم آن را باور دارند. خیلی از ما از نعمت داشتن
ظاهری زیبا بهرهمند هستیم و طبیعی است که بخاطر این ظاهر، اعتمادبهنغس بالایی به
دست آوریم. اما دیگر دوران دبیرستان نیست. حرف من این است که از نظر حرفهای خیلی
مخرب است که بخواهیم صورت زیبایمان را مطرح کنیم. چرا؟ چون ارزش ما خیلی بیشتر از
این است. ما باهوش و بلندپرواز و تواناییم. اگر بخواهیم اعتمادبهنفسمان را از
ظاهرمان به دست آوریم، خیلی مهم است که آن جنبه از خودمان را در خانه بگذاریم چون
مردم همان چیزی را از ما استنباط میکنند که به آنها نشان میدهیم و اگر مدام
بخواهید از ظاهر خودتان تعریف کنید و توجه دیگران را به جذابیت فیزیکی خود بکشانید
و با این و آن لاس بزنید، آنوقت همکارانتان شما را فردی یک بعدی خواهند دید و دیگر
کسی ارزشی بر استعدادها و تواناییهای درونی شما نخواهد گذاشت. شما بیشتر از یک
صورت زیبا هستید. قدم پیش بگذارید و این حقیقت را در آغوش بگیرید.
۳.
عواقب وسیعتر جنسی کردن
خودتان را بعنوان یک زن شاغل درک کنید.
من عمیقاً باور دارم که برای همه خانمهای شاغل مخرب است اگر تصمیم بگیرند از
ظاهرشان برای پیشرفت استفاده کنند. چرا میگویم "انتخاب کنند؟" چون به
نظر من این یک انتخاب است. درست است، هیچکدام از ما انتخاب نکردهایم که خدا ما را
چگونه بسازد، اما خودمان انتخاب میکنیم سر کار چه لباسی بپوشیم یا چطور با
همکارانمان یا مشتریها ارتباط برقرار کنیم. با خودتان فکر میکنید که من میگویم
زنها نمیتوانند هر چه که دوست داشته باشند بپوشند؟ درست است. منظور من دقیقاً
همین است. یا فکر میکنید که میگویم زنها خودشان مسئول برخورد دیگران نسبت به
ظاهرشان هستند؟ بله دقیقاً. چرا؟ چون ذات ما انسانها اجتماعی است. زنان بسیاری
واکنشهای مثبتی به ظاهر خود دریافت میکنند و یاد میگیرند چطور همواره این
واکنشها را از طریق چیزهای ظریفی مثل ارتباط چشمی، زبان و بدن و امثال آن دریافت
کنند. آیا ناخودآگاه کارهایی میکنید که در نظر دیگران عشوه آمدن است؟ چرا از کسی
که به صداقت او اعتماد دارید سوال نمیکنید؟ من واقعاً اعتقاد دارم که دوستم خودش
متوجه نیست که همیشه و در همه حالت در حال عشوه آمدن است. بعد از نوشتن این مقاله،
فکر میکنم که خودم را قانع کردهام که این موضوع را به او بگویم. عشوه کردن او
اینطوری است: مانتوهای کوتاه و تنگ، کفشهای پاشنهبلندی که هیکل و حرکات او را
بهتر نشان دهد، لبخندی متفاوت برای مردان، تماسهای کوتاه با دستها و بازوهای
مردان موقع حرف زدن با آنها، نزدیکتر از حد لازم ایستادن کنار مردها، تحسین کردن
آنها، خندههای متفاوت با مردان، استفاده از تنهای صدای متفاوت موقع حرف زدن با
مردها، و هزار چیز دیگر. مطمئناً متوجه منظورم شدهاید. مطمئن نیستم که دوستم میداند
که رفتار او را مردان نسبت به رفتار او با زنان دیگر دنیایی تفاوت دارد اما تضمین
می کنم که زنان شرکتی که در آن کار میکند، به خاطر این از او خوششان نمیآید که
به او حسادت میکنند بلکه به این دلیل است که از رفتار او متنفر هستند.
نتیجه اینکه، اگر دختر زیبایی هستید، به این مسئله خوب فکر کنید: همان قدر که دوست
دارید بخاطر زیباییتان نظر دیگران را جلب کنید، باید بدانید که هزینه زیادی
برایتان خواهد داشت. وقتی نظر و توجه دیگران را به ظاهر خودتان جلب میکنید تا از
طریق آن به پیشرفت حرفهای و شغلی دست پیدا کنید، حتی اگر عمدی نباشد، به پایینترین
سطح زنان جامعه تبدیل میشوید، رابطهتان با زنان دیگر را خراب میکنید و توقعی
ایجاد میکنید که همه زنانی که میتوانند برای جلو افتادن از بقیه عشوه بیایند،
باید اینکار را بکنند. همانطور که ذکر کردیم فقط ظاهرتان نیست که به شما ارزش میدهد.
نباید به مردان برای مراقبت کردن از شما وابسته شوید. سعی کنید بیشتر از آن صورت
زیبایتان باشید و مطمئن باشید اگر چنین باشید زنان و مردان هر دو به شما احترام
گذاشته و دوستتان خواهند داشت.
تر تیب دهنده :محمد علی دانیش
افغانستان بلخ مزار شریف!
متاسفانه امروزه به دلایل مختلف و برخی ناهنجاری فرهنگی شنیده می شود که در مواردی جزئی شاهد روابط بین زنان متاهل با پسران و یا مردان متاهل هستیم که این روابط بسیار آسیب زا و مخرب است.
خیانتهای زنانه عوامل مختلفی دارد که میتوان به آنها اشاره کرد:
1- عدم یک رابطه گرم و صمیمانه با همسر یکی از عوامل اصلی خیانت زنانه روابط زن و شوهر است؛ زمانیکه بین زوجین، روابط زناشویی خوبی حاکم نباشد، این احتمال وجود دارد که زن به همسر خود خیانت کند. اختلالات جنسی که به مرور زمان برای برخی مردان به وجود میآید و مشکلات شخصیتی باعث میشود که مرد نتواند به همسر خود محبت کند و فقدان محبت، عاطفه و روابط گرم و صمیمی باعث این خیانتها میشود. زنانی که محبت خوب و لازم را از همسرخود دریافت کرده و یا روابط زناشویی خوبی بین آنها برقرار باشد، احتمال خیانت در آنها بسیار کم است.
2- گذشته بیبندوبار زن یکی دیگر از عوامل خیانت زن، گذشته اوست که در یک خانواده بیبندوبار و خیلی آزاد پرورش یافته و تربیت شده است و تربیت غلط گذشته باعث میشود همچنان حتی بعد از ازدواج هم این روابط را حفظ کند. برخی از زنان که روابط زیادی داشته اند، به دلیل اینکه روابط صمیمانه و یا دوستیهای دوران مجردی خود را نمیتوانند به اتمام برسانند و برایشان بسیار سخت است تا خود را در زمان تاهل کنترل کنند در همان چارچوب به روابط خود ادامه میدهند.
3- احساس تنهایی کردن مسایل شخصیتی وجود دارد که امکان دارد یک زن تحمل تنهایی و بیکاری را نداشته و به سختی میتواند دقایق و یا ساعتی را تنها و بیکار بگذراند. این زنان زمانیکه میخواهند تنهایی خود را پر کنند وقتی میبینند همسرشان به دلیل مشغله کاری نمیتواند برای آنها وقت بگذارد گرایش پیدا میکنند که وقت خود را با دیگران و یا جنس مخالف خود پر کنند.
4- عوامل فردی و اختلالات شخصیتی زنان عوامل فردی و اختلالات شخصیت و یا ویژگیهای طرفین میتواند بستری برای خیانت باشد. وقتی در جامعه این روابط ناشایست، رواج پیدا کند امکان دارد وسوسه در زن ایجاد شود که این رابطهها را تجربه کند. مسایلی مانند ماهواره، تهاجم فرهنگی، الگوهای فرهنگی ناهنجار و غلط در خانه، همه این عوامل میتوانند در خیانتهای زنانه دخیل باشد؛ در نتیجه حرمت و حریمهای خانواده شکسته میشود و افراد پایبند چارچوبهای اخلاقی نیستند.
5- دوران مجردی محدود برخی از زنان به دلیل اینکه گذشته خوبی نداشتهاند و یا زمان مجردی خیلی محدود بودند وقتی شرایطی را میبینند که زنان و مردان، رابطه آزادانهای با هم دارند. این افراد چون میخواهند گذشته خود را جبران کنند، به خیانت رو می اورند. شرکت درپارتی، ارتباط با دوست ناباب و مسائلی دیگر میتوانند انگیزه خیانت را زیاد کند.
6- مشکلات اقتصادی مسئله دیگر مشکلات اقتصادی که در جامعه است، البته مسئله اقتصادی به تنهایی عامل خیانت زنانه نیست. فرد ممکن است نیازهای مالی بیشتری را در خود احساس کند؛ ولی اگر پایبند چارچوبهای اخلاقی باشد؛ امکان ندارد با هر تحریک، وضعیت معیشتی کنار بیایند؛ اما فردی که به خاطر پول با جنس مخالف خود ارتباط برقرار میکند، بیشتر به دلیل میل به تجمل گرایی، مصرف بیشتر، مدگرایی و خرید کردن، به جنس مخالفی فراتر از چارچوب خانواده رو می آورد تا مورد حمایت او قرار گیرد.
در این زمینه تعداد زنانی که به دلیل فقر مادی به ارتباط با جنس مخالف رو میآورند بسیار کم است. اما وقتی زن به دلیل اینکه همسرش معتاد بوده و یا بیکار و مریض است خیانت میکند در واقع «فحشا» است؛ یعنی زن خودفروشی میکند تا نیازهای مالی خود را تامین کند.
7- تنوع طلبی علت دیگر خیانت زنانه، تنوع طلبی است. در برخی اوقات مشخص شده است فرد نتوانسته است با همسرخود زندگی کند و شاید بارها و بارها ازدواج کرده است. بهترین راهکار این است که باید علت این رابطهها را در سطح فردی مشخص شود و باید فرد به روانشناس مراجعه کند. باید مشخص شود که فرد اختلالات شخصیتی داردو یا خیر.
ممکن است درگیر روابط چندگانه شوند و زیاد وفادار نباشد، برخی از افراد شخصیت ناهنجار و ضد اجتماعی داشته و در سطح خانوادگی باید مداخلات اجتماعی و فرهنگی صورت بگیرد. برای اینکه در جامعه زنان آسیب نبینند و برای حفظ حریم خانواده بیشتر خانوادهها باید آموزش ببینند. آموزشهایی از طریق رسانههای گروهی، تلویزیون، رادیو و... باید صورت گیرد و این افراد باید متوجه شوند که چنین مسائلی چقدر میتواند هم در آینده خود و هم آینده فرزندان، آسیب جدی وارد کند.
شک از آن موضوعاتی است
که در زندگی همه انسانها وجود دارد اما گاهی میتواند حسابی دردسرآفرین شود و زندگی
را ویران کند پس باید با آن برخورد کرد. اگر همسری شکاک دارید یا خودتان شکاک
هستید یا قصد ازدواج دارید، این مطلب را بخوانید.
دو محور اصلی و بسیار مهم هر رابطهای و بهخصوص در زندگی مشترک اعتماد و احترام
است و اگر هرکدام از این دو محور آسیب ببینند ممکن است رابطه کاملا از بین ببرد،
در حقیقت این دو خط قرمزهایی هستند که هیچگاه نباید از آنها عبور کرد. به محض
اینکه بیاعتمادی در رابطهای بهوجود بیاید رابطه به سمت ویرانی میرود. شک از آن
چیزهایی است که میتواند هم احترام و هم اعتماد را در زندگی زناشویی از بین ببرد و
بهتدریج پناهگاه امن خانه و زندگی مشترک را به جهنمی تبدیل کند. هرکدام از ما
دست کم یکبار در زندگی شک را تجربه کردهایم ولی شک در هیچ کجا مثل زندگی مشترک
نمیتواند مخرب باشد.
شک عشق را میکشد
وقتی آدمها همدیگر را دوست دارند،به هم عشق میورزند و به هم اعتماد دارند اما از
لحظهای که شک و عدماعتماد و کنترل در رابطهای بهوجود میآید ذره ذره عشق بین
زوجین رو به زوال میرود و از بین میرود و دو طرف از هم دور میشوند البته اگر
هردو طرف دست از شک و کنترل هم بردارند دوباره میتوانند باز به هم نزدیک شوند
چون هیچگاه عشق با نیتهای منفی، عدماعتماد و سوءظن نمیتوانند باهم جمع شوند و
در یک جا باشند.
صورت مسئله را پاک نکنید
متاسفانه ترس و نگرانی را در مکالمات اکثر آدمها میبینیم. این روزها وقتی با آدمها
حرف میزنیم میبینیم که ترس و نگرانی پشت اکثر حرفها و رفتارهای آنها وجود
دارد، در حقیقت از یک چیزی نگران هستند. حال اگر این نگرانیها وارد زندگی مشترک
شود، مثلا یکی از زوجین با خود مدام فکر میکند وقتی همسرش از او دور است «مبادا
با کس دیگری حرف بزند!»، «مبادا از کس دیگری خوشش بیاید!» و...این مباداها که خود
شخص آنها را در ذهنش میسازد همه تبدیل به نگرانیهای جدیدی در زندگی میشوند و
فرد برای اینکه از آنها خلاص شود شروع میکند به کنترلکردن طرف مقابل.
با این رفتارها فرد میخواهد صورت مسئله را در بیرون پاک کند، او به سراغ حل مسئله
درون خودش نمیرود. در واقع افرادی که سوءظنهای زیادی دارند و کنترلگر هستند در
بیرون نباید بهدنبال چاره باشند بلکه باید درون خودشان را درست کنند.
آنها بهخودشان شک دارند
در همه ما یک حس مالکیت وجود دارد، در واقع آدمها نسبت به هرچیزی که دوستدارند
نوعی احساس مالکیت دارند و این حس ناشی از یک ترس درونی است، ترس از دست دادن. در
حقیقت پشت رفتارهای کنترلگر و سوءظنآمیز ترس از دستدادن وجود دارد. این افراد
انگار در وجودشان چیزی را کم دارند و جای چیزی برایشان خالی است و میخواهند به
نوعی این جای خالی را پر کنند، در حقیقت رفتارهای شکاکانه و سوءظن آمیز آنها نسبت
به بیرون و آدم مقابلشان نیست بلکه این شک نسبت بهخودشان است و به نوعی طرف مقابل
و اتفاقات مختلف آینهای است برای آنها تا خودشان را ببینند. وقتی من نسبت بهخودم
شک داشتهباشم یعنی به تواناییها و دوستداشتنیبودن خودم شک دارد و شک دارم که
آنقدر خوب باشم که طرف مقابل حاضر شود با من بماند. ولی اگر من اطمینان داشته باشم
که آنقدر خوبم که طرف مقابل با من بماند دیگر به این نیازی ندارم با رفتارهای
کنترلگر طرف مقابل را مجبور کنم که با من بماند یعنی دارای خودارزشی و اعتماد به
نفس کافی هستم، باور دارم طرف مقابل به خاطر من در رابطه میماند ولی کسانی که بهخودشان
و تواناییهایشان شک دارند، فرافکنی کرده و به طرف مقابل شک میکنند چون میدانند
آنقدر خواستنی نیستند که طرف مقابل در رابطه بماند.
یک هشدار
هرگونه رفتاری خارج از رفتارهای مرسوم حدود خانواده بسیار آسیبزننده است و میتواند
رابطه و زندگی زناشویی را به سمت تعهدنداشتن پیش ببرد. تعهد از فاکتورهای اصلی
ازدواج و یک رابطه است یعنی «من در برابر ازدواج، همسرم و رابطه مسئولم» اما میتوان
با انتخاب درست هیچگاه در زندگی مشترک چنین رفتارهایی را ندید مثلا اگر زوجین در
همان زمان آشنایی برای ازدواج به شناخت صحیح و درستی از هم نرسیدهباشند و بدون
شناخت کافی باهم ازدواج کرده باشند ممکن است بعد از ازدواج از هم رفتارهای مشکوک
ببینند یا اینکه حتی بعضی از زوجین در زمان آشنایی نیز رفتارهای شیطنت آمیز و
ناپسندی را از هم دیدهاند ولی آنها را ندیده گرفتهاند و بیش از حد مثبت نگر
بودهاند در واقع اینجا هشداری است برای کسانی که هنوز ازدواج نکردهاند. آنها
باید دقت کنند که مرحله آشنایی بسیار مهم است، بسیاری از رفتارهای شیطنت آمیز و
مشکوک را میتوان در همان دوران آشنایی تشخیص داد و باید متوجه بود اینگونه
رفتارها نه تنها بعد از ازدواج بهتر نمیشوند بلکه به احتمال فراوان بدتر هم میشوند.
مثلا اگر فردی که به خواستگاری شما آمدهاست، بهاصطلاح بسیار دوستباز است و دوست
دارد با همه رابطهای باز داشتهباشد، ببینید آیا میتوانید این مورد را در زندگی
مشترکتان تحمل کنید یا نه.
چرا همسرتان به شما تعهد ندارد؟
وقتی آدمها در زمان مناسب، روابط مناسبی با دیگران ندارند، شاید بخواهند بعد از
ازدواج این مورد را جبران کنند، مثلا اگر من هیچگاه در محیطهای اجتماعی چون
دانشگاه یا محیط کار حاضر نشدهباشم یا روابط سالم و کاری با افراد مختلف نداشتهباشم
ممکن است بعد از یک سنی و گاهی هم بعد از ازدواج،تمایل داشته باشم به سراغ شناخت
آدمهای مختلف بروم و ارتباطات متفاوت را تجربه کنم، البته تا اینجای کار مشکلی
ندارد اما وقتی زیادهروی پیش میآید و تمایلاتی که یک روزی سرکوب شده و اکنون میخواهد
خود را نشان دهد ممکن است جنبه ناپسند پیدا کند، البته کسانی که به سمت اینگونه
رفتارهای ناپسند میروند چند حالت دارند یا آدمهای تنوع طلبی هستند یا در زندگیشان
جاهای خالی وجود دارد که در زمان مناسب به آنها نپرداختند به همین خاطر بهدنبال
تجربه کردن میروند و حالت سوم، ممکن است الان در رابطه جای چیزهایی خالی باشد،
مثل نبودن رابطه عاطفی و همکلام نبودن و... بهنظر من همه اینها راه فرار و نشاندهنده
بیمسئولیتی است و باید سعی شود به همراه همسر این مشکلات را حل کرد.
آیا همسران باید یکدیگر راکنترل کنند؟
اگر همسرتان تمام وسایل شخصی و رفتارهای شما را کنترل میکند از موبایل و ایمیل
گرفته تا جیبها و...بهنظر من نباید در مقابل این حالت کوتاه آمد، حفظ حریم شخصی
برای هر فردی کاملا حیاتی است. بهنظر من رابطهای را که در آن یکی از زوجین یا
هردو همه چیز هم را چک میکنند، رابطه سالمی نیست. چککردن یعنی عدماعتماد، وقتی
شما همه چیز همسرتان را کنترل کنید او نیز بهخود اجازه میدهد که همه چیز شما را
کنترل کند و در حقیقت شما در یک بازی گرفتار میشوید که مرتبا بهدنبال پیداکردن
نقطه ضعف از یکدیگر هستید و به همین خاطر همه اعتماد بینتان از بین میرود. در
این حالت به جای اینکه زوجین وقتشان را صرف اهدای عشق به هم کنند صرف اتهام زدن به
هم و ایرادگرفتن میکنند. در این حالت هر طرف در رابطه احساس ناامنی میکنند.
حریم خصوصی کجاست؟
هر آدمی یکسری حریم و حدودی دارد که دوست ندارد که کسی وارد آن شود، این حریم یک
چیز کاملا نانوشته است که برای هرکسی مهم است اما گاهی بعضی افراد آن حریم را حفظ
نمیکنند و وارد حریم شما میشوند مسلما این مورد شما را ناراحت میکند و اگر به طرف مقابل تذکر
ندهید روز به روز از او دورتر میشوید. اگر زن و شوهر هم این حریم را
رعایت نکنند ممکن است روز به روز از هم دورتر شوند. حریمهای شخصی بسیار مهم است،
در زندگی هر کدام از ما بخشهایی وجود دارد که فقط برای خودمان است و اصلا دلیلی
ندارد فرد دیگری را وارد این حریمها کنیم. این حریم شخصی برای افراد مختلف
متفاوت است، ممکن است یک فردی ایمیلها و تلفنهایش در حریم شخصیاش باشد و ممکن
است برای فرد دیگر مثلا ایمیلهایش در حریم شخصیاش نباشد. به مرور میتوان حریم
شخصی آدمها را فهمید.
به قول جبران خلیل جبران در کنار هم بایستید اما نه بسیار نزدیک.
وقتی خودتان مقصر هستید!
اگر از همان ابتدای زندگی زناشویی شروع به کنترل همسرتان بکنید از ترس اینکه مبادا
او روزی نسبت به شما
غیرمتعهد شود، در واقع ناخودآگاه او را به سمت غیرمتعهد شدن سوق میدهید، یعنی
آنقدر کنترلهایتان همسرتان را از شما دور میکند که ممکن است به سمت غیرمتعهد شدن
هم برود. اگر همیشه ترس از دست دادن همسرتان را دارید، دو راه بیشتر ندارید یکی
اینکه از همان ابتدا و در دوران آشنایی آنقدر او را خوب بشناسید تا با توجه به
شخصیت او این ترستان برطرف شود و راه دوم اینکه، آنقدر در رابطه و زندگی زناشویی
خود عشق و محبت بگذارید که همسرتان نتواند به کسی دیگری فکر کند و کاملا در زندگی
با شما سیراب شود.
روش برخورد با شک
گاهی پیش میآید که به همسرتان شک میکنید و دارای دلایلی هستید که شکتان درست
است در این حالت باید با توجه به موضوع و آدم مقابلمان راهحل مناسبی را پیدا
کنیم، اول از همه باید شروع به جمعآوری اطلاعات کنیم، مثلا اگر کسی به ما زنگ زده
و از عدمتعهد شوهرمان خبر دادهاست نباید حرف او را حجت بدانیم بلکه خودمان باید
شروع به تحقیق کنیم مثلا شاید با یک یا 2بار چک کردن طرف مقابل(بدون اینکه خودش
متوجه شود) از حقیقت ماجرا با خبر بشویم و در نهایت با روشن شدن ماجرا، موضوع را
با همسرمان مطرح کنیم و از او توضیح بخواهیم و 2نفری مشکل را حل کنیم و اگر نشد با
بزرگتر یا مشاوری موضوع را مطرح کنیم اما اگر مطمئن شدید که شک شما اشتباه است
باید روی خودتان کار کنید تا کاملا موضوع را فراموش کنید.
3قدم مهم
اگر به همسرتان شک کردید و بعد از مدتی فهمیدید شک شما اشتباه بودهاست، اگر
همسرتان متوجه شک شما نشده باشد باید روی خودتان کار کنید تا کاملا شک را فراموش
کنید و تنها چیزی که میتواند شکها و ناآرامیهای بین دو زوج را از بین ببرد،
محبت کردن بیقید و شرط به یکدیگر است. چون در این صورت رابطه دلپذیر میشود و در
نتیجه دوباره اعتماد و آرامش به زندگی بازمیگردد اما اگر همسر شما متوجه شک شما
شده باشد، باید اول به اشتباه خود اعتراف کنید و از او معذرتخواهی کنید، بعد به
نوعی با رفتارهایتان نشان دهید که کاملا به او اعتماد دارید، یعنی مثلا کمتر سؤال
کنید و... قدم سوم این است بدون قید و شرط به او محبت کنید و عشق بدهید.
وقتی شک کردن تبدیل به بیماری میشود
بعضی اوقات فرد آنقدر شک میکند که میتوان او را بیمار دانست، برای تشخیص بیماری
اول از همه باید دید که آیا او همیشه و در تمام مراحل زندگیاش دچار شک بودهاست؟
دوم اینکه شدت شک زیاد است یعنی فرد در هر مسئله کوچک و بزرگی بهشدت و بدون دلیل
شکاک است و این شکها هم خودش را آزار میدهد وهم اطرافیانش را. یعنی زندگی فرد
تحتتاثیر قرار گرفتهاست و تمام زندگیاش تبدیل به بحث و جنجال میشود ولی آدم
نرمال فقط گاهی و به ندرت در امور اطرافش شک میکند. اگر همسر شما نیز جزو این
گروه است باید از او بخواهید که برای حل کردن مشکلش به متخصص مراجعه کنید(هیچگاه
به او نگویید خودش تنهایی باید پیش متخصص برود چون حتما جبهه خواهد گرفت) یعنی
باید همگام باهم مشکل را حل کنید.
دخالت ممنوع
گاهی پیش میآید که زن یا شوهر یا هردو در کارهای هم دخالتهای فراوانی میکنند
مثلا اینکه برای لباس پوشیدن هم، نوع حرف زدن هم و رفتار با دوستان و... تعیین و
تکلیف میکنند، یعنی حتی میخواهند کوچکترین رفتارهای طرف مقابل را نیز کنترل
کنند، کسانی که اینگونه رفتار میکنند اول از همه باید بدانند اینگونه رفتارها نه
تنها آنها را به هم نزدیک نمیکند بلکه رابطه نیز آسیب میبیند دوم اینکه این
افراد باید از خود سؤال کنند که نگران چه هستند که میخواهند همه رفتارهای همسرشان
را کنترل کنند، معمولا آدمهای کنترلگر میخواهند طرف مقابلشان آنگونه باشد که
آنها میخواهند و این کار اشتباهی است.