توی این روز عزیز ، توی این لحظه های قشنگ
زیباترین کلمه ای که میشه گفت یک ” دوستت دارم “
به همراه یک آسمان عشق و تمنا
تقدیم به شوهر عزیزم ، روزت مبارک
نمی دانم که دانستی دلیل گریه هایم را
نمی دانم که حس کردی سکوتم را
ولی دانم که می دانی من عاشق بودم و هستم
وجود ساده ات بوده که من اینگونه دل بستم
عزیزم همیشه عشق من هستی و خواهی بود
من آن ابرم که بارانش تو هستی /
همان یوسف که کنعانش تو هستی
/ مسافر میشوم تا آخر عمر /
در آن راهی که پایانش تو هستی .
توسط :محمدعلی دانش
بلخ مزار شریف
همیشه با غمت من در ستیزم
به این خاطر همیشه اشک میریزم
روی هر برگ گلی این را نوشتم
تویی امید من تنها ، عزیزم .
واوووو دنبال نمائد
اگر تنهایی ام چشم مرا بست
اگر دل از تنم افتاد و بشکست
فدای قلب پاک آن عزیزی
که در هر جا که باشد یاد ما هست .
تو که با دیگرانت بود میلی
چرا یادت مرا بشکست خیلی ؟
مگر قصدت پریشانی ما بود
که عشق ما نشد مجنون و لیلی . . . ؟
اگر تنهایی ام چشم مرا بست
اگر دل از تنم افتاد و بشکست
فدای قلب پاک آن عزیزی
که در هر جا که باشد یاد ما هست .
زیر باران راه می روم
آغشته میشوم به بودن...!!!
باران هم طعم لبهای تو را می دهد...!!!
:
:
:
همیشه یکی هست که درد دلت رو بهش بگی
ولی...
وای از اون روزی که همون بشه درد دلت!!!
:
:
:
گل اگر چشم خودش باز کند خواهد مرد
ماه در اوج غرورش به زمین خواهد خورد
چون به زیبایی تو حسرت ، عالم خوردند
برق چشمان تو روح از تنشان خواهد برد . . .
دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد
نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…
بهانه میتراشی و مرا عذاب میدهی
به روح بی قرار من تو اضطراب میدهی
دلم پر از گلایه ها ، تنم اسیر درد و خون
ولی تو قهر با دلم برای لحظه ی مکن
اگر چه عاشقی پر شور بودیم
به خود نزدیک و از هم دور بودیم
شب و روز از جدایی میسرودیم
من و تو وصلهای ناجور بودیم
دگر درد دلم درمان ندارد / مسیر عاشقی پایان ندارد
مرا در چشم خود آواره کردی / نگاهت دور برگردان ندارد .
گل اگر چشم خودش باز کند خواهد مرد / ماه در اوج غرورش به زمین خواهد خورد
چون به زیبایی تو حسرت ، عالم خوردند / برق چشمان تو روح از تنشان خواهد برد . . .
دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد
نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…
.
.
با یاد تو این ستاره ها رنگی بود / این دفتر خاطرات من سنگی بود
از درس کلاس عاشقی سهمم باز / یک زنگ فقط دوری و دلتنگی بود . . .
بهانه میتراشی و مرا عذاب میدهی / به روح بی قرار من تو اضطراب میدهی
دلم پر از گلایه ها ، تنم اسیر درد و خون / ولی تو قهر با دلم برای لحظه ی مکن . . .
تا دیروز ، هرچه می نوشتم عاشقانه بود
از امروز ، هرچه بنویسم صادقانه است
عاشقانه دوستت دارم . . .
مدیر وبلاگ محمدعلی دانش
وهمکارعزیزم محمد حسن کاشفی
by---by--by--